محل تبلیغات شما

طلوع دوباره



دنیارو داریم سخت میگیریم دیگه

 وگرنه. مطمئن باشید 

هیچ وقت

 نه حسادتی میشد

نه غیبتی

نه ی

نه ناراحتی

نه دروغ

داریم گند میزنیم و به زمین و زمان  دلمونم خوشه دلمون خنک میشه

دلمون خنک نمیشه دلمون سیاه میشه

 هعی

 چی بگم 

 

 

به سوال عنوان پست جواب بدید ممنون

لعنت به شبایی که هجوم یه مشت فکر احمقانه خواب و از سرت پرت میکنه و بغض و میشونه تو گلوت و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی برای خودت جز اینکه بذاری اشکات آروم سر بخورن رو گونه هات تا گلو درد ناشی از بغضت رفع بشه

لعنت به تنهایی که وادارت میکنه به کسی فکر کنی که میدونی چجوری هست و اصلا به دردت نمیخوره

لعنت به دختر بودن که گیر کرده بین خواسته عقل و قلبش

 

من عااااااااااشق نیستممممممممممممممم

 

 

فقط یه توهم احمقانس که عین همیشه بعد دو روز رفع میشه


بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

#فریدون_مشیری

 

 

هعییییییی


ادم گاهی  میمونه چی بگه 

همه چی خوبه شکر

ولی هنوز یه سری چیزا هست که کمه

 یه سری رویا که باید تحقق پیدا کنه 

یه سری حرف که باید زده بشه

به سری کار که باید انجام بشه

در کل یه تسویه حساب لازمه 

که دستت خالی بشه و باز بتونی یه چیز جدید و شروع کنی

بیترین فکری که این روزا ذهنمو درگیر خودش کرده  اینکه درسم تموم شد بعدش چیکار کنم

ازدواج/کار/ادامه تحصیل/یادگرفتن یه حرفه/کنج خونه نشستن/

از وقتی کتاب کیمیاگر و خوندم همش میگم. افسانه شخصی من چیه

راون چیزی که منو شکوفا می‌کنه و به کمال نهایی میرسونه

اون حسی که اخرش میگی به خودت دمت گرم  همونی که باید شد


وای که چقدر من عاشق هوای پاییز و زمستونم

خنک ،ملس، سرحال کننده

حتی آفتابم دوست داشتنی میشه


قطعا دنیا پر از قشنگی هایی هست که من ندیدم

خداکنه فرصت پیدا کنم که ببینم


همه چیز مثل قبل خوبه خوب میشه و غما دور میشن و  دلامون نزدیک تر از قبل بهم مثل قبل

(یاس)


زندگی کردن به موفقیت رسیدن به اون چیزی که میخوای رسیدن همت بالا میخواد یعنی باید از خواب و تفریح و اینات بزنی براش بجنگی تا بهش برسی ولی خب خیلی سخته منکه همش خستم
عرض کنم خدمتتون حالمان خوب است خداروشکر کمی اضطراب همیشگی هست که همیشه هست و کمی بغض که آن هم همیشه همراه مان بوده و فکر کنم شیفته و خاطر خواهم شده که دست از گلویم بر نمی‌دارد جا خوش کرده لامصب اما در کل حالمان خوب است حتی اگه دیگر راهی برای پیدا کردن دوستان نباشد گاهی چقدر همه چیز راحت فراهم میشود که دیگر نتوانی با کسی که همیشه پیگیرش بوده ای ارتباطی برقرار کنی حالا کافیست بخواهی همیشه جلوی چشمت باشد کلا همیشه راه برای ندیدن و نیافتن و نرسیدن باز است اما
این حسی که ادم میخواد بمیره ، برای همه پیش اومده من واقعا نمیدونم دردم چیه و اصلا چی میخوام فقط دارم دور خودم میچرخم حتی تو عشق و علاقه هم تکلیفم با خودم مشخص نیست گاهی از خودم میپرسم من اصلا به چیزی حسی هم دارم؟ خودمو که تو آینه میبینم هنوز همون دختر ۱۶ ساله رو میبینم که تازه رفته دبیرستان حس میکنه خیلی بزرگ شده ولی نه هنوز بچه اس با اینکه الان ۲۳ سالم اما انگار از زمان ۱۶ سالگیم تا الان زمان برام متوقف شده یا نمیدونم چجوری بگم انگار همه چیز ،فقط یاد
زندگی دیگه خاصیت خودشو از دست داده عین آدامسی که دیگه طعم نداره فقط الکی میجوی
این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم باعث خوشحالی جان غمین من کجاست ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست دور از آن آشوب جان و دل ، دگر صبرم نماند آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست محنت و اندوه هجران کشت چون وحشی مرا مایهٔ عیش دل اندوهگین من کجاست #وحشی_بافقی ____________________________________ بهله اینجوریاس
انقدر بدم میاد از آدمایی که ادای آدمای نگران و در میارن یا اونایی که صبح زود بلند میشن اصلا نمیفهمن بقیه خوابن نباید سرو صدا کنن یا اونایی که فکر میکنن همیشه حق با اوناست یا اونایی که همیشه خدا ناله دارن از اونایی که میکن دوستت داریم یا دوستت هستیم یا اونایی که صبح میبینن چشمات بازها ولی هنوز نفهمیدن صبا بدت میاد با کسی حرف بزنی و از ادمایی که یه پیام و برای هزار نفر میفرستن و اونایی که نمیفهمن حال بد و خوبتو و همچنین ادمایی که الکی قربون صدقت میرن من از

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علوم تربیتی